سرنوشت


86/1/10 ::  11:10 صبح

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی ((فهمیدن)) و ((اندیشیدن)) نیست . اما دوست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق میبرد

عشق زیبائی های دلخواه را در معشوق میافریند و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در دوست میبیند و میابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینائی را میگیرد و دوست داشتن بینایی میدهد

عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان

عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر

از عشق هرچه بیشتر میشنویم سیرابتر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر

عشق هرچه دیرتر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نو تر

عشق نیروئیست در عاشق ، که او را به معشوق می کشاند ؛ دوست داشتن جاذبه ایست در دوست ، که دوست را به دوست میبرد . عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند ، زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی یا روح تاجرانه یا جانورانه آدمیست ، و چون خود به بدی خود آگاه است ، آنرا در دیگری که میبیند ؛ از او بیزار میشود و کینه برمیگیرد . اما دوست داشتن ، دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد ه همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند . که دوست داشتن جلوه ای از روح خدائی و فطرت اهورائی آدمیست و چون خود به قداست ماورائی خود بیناست ، آنرا در دیگری که میبیند ، دیگری را نیز دوست میدارد و با خود آشنا و خویشاوند میابد

در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که (( هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند )) که حصد شاخصه عشق است چه ، عشق معشوق را طعمه خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش برباید و اگر ربود ، با هردو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد و دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، از جنس این عالم نیست

عشق ریسمان طبیعی است و سرکشان را به بند خویش در میاورد تا آنچه آنان ، بخود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ میستاند ، به حیله عشق ، بر جای نهند ، که عشق تاوان ده مرگ است و دوست داشتن عشقی است که انسان ، دور از چشم طبیعت ، خود میافریند ، خود بدان میرسد ، خود آنرا ((انتخاب)) میکند . عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج . عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح . عشق یک (( اغفال )) بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی – که طبیعت سخت آنرا دوست میدارد – سر گرم شود و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خود آگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده .عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن . عشق غذاخوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن (( همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن )) است

امیدوارم همواره به جای عشق ورزیدن ها  به معشوقتاان ان را صادقانه دوست بدارید

 

 

                                                                                                      علی شریعتی

 

 


نویسنده : ناهید

86/1/10 ::  11:10 صبح


نویسنده : ناهید

86/1/10 ::  11:10 صبح

 

سپیده ای دیگر دست به دعا بگشاییم و تمام کینه ها را

به آب بسپاریم . بیا سرزمین تاریک دلمان را با فانوسی

از عشق الهی روشنایی بخشیم . بیا باران چشمانمان را

در جامی از عشق به شقایقها هدیه کنیم .

چشمان من سیاهی شبهای ساکت چشمهای لیلی

را ندارد ? چشمان من دریا نیست ? موج ندارد . چشمان

من شکوه جنگل را ندارد ? چشمان من ته مانده قلب

سوخته ای است که از شعله عشق تو خاکستر شده

است .

 


نویسنده : ناهید

86/1/10 ::  11:10 صبح

دل من یه قفله اما دست مثل کلیده
می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سئوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه
اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده
چه قدر دعا کنم من خدارو صدا کنم من
دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقل ت از اینی این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یکشب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون و تموم کن انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده؟
اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر
اونی که دنبالشی تو, چرا دائم ناپدیده
تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد
رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
سر نوشت گریه نداره خودت اینو گفتی اما
تو دل من نمیدونم چرا باز یه کم امیده
تو منو گذاشتی رفتی اما میخوام بنویسم
چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده


نویسنده : ناهید

86/1/10 ::  11:10 صبح


نویسنده : ناهید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
3926


:: بازدید امروز :: 
0


:: بازدید دیروز :: 
7


:: درباره خودم ::

سرنوشت
ناهید
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سیمین دل سنگین بناگوش

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

سرنوشت

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

عشق ابدی

:: موسیقی وبلاگ ::